از_سر_نوشت :)



مامان این روزا جلوی خواستم کوتاه اومده اینو از نگاهش می فهمم اونم فهمیده اینبار با هربار که فقط حرفشو زدم فرق داره این بار حتی راه رفتم حرف زدنمم هم برای رسیدن به خواستم بر میدارم اما بابا راضی نیست میگه الکیه و اینکه اینکار نیاز به پشتوانه مالی داره که الان با این وضع اقتصادی شرایطش نیست تازه باید هر جور شده برم تهران و اینم یکی دیگه از مشکلاتمه از اونجایی که هیچ کس و تهران ندارم و فقط خداخدا می کنم یه جوری از طریق دانشگاه بتونم بیام اینجوری دیگه مخالفت نمی کنه راه پیش روم خیلی پستی و بلندی داره ولی من دلگرمم خیلی انگار اینبار عجیب قراره همه چی درست بشه .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دلنوشته ژاله برند سازی آگهی تحلیل و تفسیر اینجا همه چی هست فرود شمخالی شباهنگ فروشگاه اینترنتی هارلی azadehmusic مدرسه امام خمینی (ره) شهر قره بلاغ گروه ریاضی نخبگان آینده ساز دانلود پرژه مهر